نیمانیما، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

نیما پسری

18 ماهگی

خوشگل مامن 18 ماهگیت مبارک پسر نازم کلمات رو دیگه یاد گرفته  ولی یه خورده باید بیشتر باهاش کار کنم ایدا=اددا محمد= ممد اله اکبر=اببر  اب . دد.مامان .بابا .عمه. عمو. به به رو کامل میگه از اعداد هم عدد های دو رقمی سخت رو پشت من تکرار میکنه مثل : ده یازده دوازده سیزده شونزده از شعر هام ببعی میگه بع بع رو تکرار میکنه و... ...
6 آبان 1391

نیمای کوه نورد

الان یه سه هفته ای میشه که ما سعی می کنیم با نیما هر جمعه به یه کوه با خاله الهه و عمو محمد بریم این هم ماحصل این گشت و گذار که تو 2 تا پارت میذارم راستی پسرم دیگه رفته تو 17 ماه وو خورده ای واسه خودش اقا شده منطقه توریستی نوندل بقیه در ادامه............   ...
23 شهريور 1391

کوه نوردی 2 منطقه نوا

این گشت و گذار رو جمعه 17 شهریور رفتیم خیلی جای خوشگلی بود و پر از چشمه های اب معدنی وبا یه ناهار خوش مزه و درخت های الو وحشی و ولیگ   ادامه......................... لطفا اقا نیما در حال جمع کردن هیزم اینم ناهار خوش مزه ما.........ااووممم نیما در حال شستن دستاش واسه خوردن ناهاروووووجاتون خالی تا تونست خورد ...
23 شهريور 1391

بعد از گذشت مدتها

سلام بعد مدتها دارم وبلاگ نیما رو اپ می کنم خیلی وقته سر نزدم اونقدر درگیر کار و خودم و نیما بودم که دیگه وقت به وبلاگ نیما نمی رسید البته کاهلی از خودمه موهای نیما بعد این مدت در اومده مثل موکت ولی خدا رو شکر هنوز طلائیه من هم که فقط می دوام تا به کارا برسم از کارای کامپوتریم تا غذا درست کردن و رسیدن به امورات نیما و اقای پدر یه وقتایی از مهدی غافل میشم از بس وقت کم میاد .... یه زمانی تا 2 شب بیدارم تا کارام تمام شه می خوام این مدت رو با عکس مرور کنم یه دونه ایکیو سان که داره دندون هم در میاره ویلای بابا اسد پلور   ...
23 شهريور 1391

تصویر دیدنی این مدت

                                                                                       اینم آخر عاقبت بچه شیطون   ...
1 مرداد 1391

و باز هم پلور

و باز هم پلور این دو هفته گذشته هم ما رفتیم پلور اولین هفتش رو خونهٔ مامانی بابا جون رفتیم که دائیه بابا واسم از رودخونه ماهی‌ گرفت من خوردم جای همه خالی‌ خیلی‌ خوش مزه بود و اینکه بعد غذا هم یه مقدار پیاده روی کردم تو حیات و حمامه آفتاب گرفتم کلی‌ بهم مزه داد در پایان هم موقع برگشتن دوستم نیوشا جون اومد به دیدنم اونم با خانوادش با منم با بابایی و مامانی کلّ پلور رو بهشون نشون دادی ولی‌ نتونستیم با هم عکسی بگیریم خیلی‌ خوش گذشت بهم چون خودم تو حیات مامانی راه میرفتم         هفته دومش هم رفتیم خونه مامان بزرگ خودم اونجا ...
1 مرداد 1391

یه گردش دست جمعی‌ در خمه

  ۲ هفته پیش رفته  بودیم یه مرتع حفاظت شده به نم خمه خیلی‌ جای بکر و تکی‌ بود همیشه ابتدای راهش رو با یه کپه از خاک می‌بندن تا ماشین‌ها وارد نشن ولی‌ اتفاقی‌ اون روز باز کردن تا یه گروه فیلم برداری از اون منطقه فیلم بگیرن فوق‌العاده زیبا بود به ما که همگی‌ خوش گذشت مخصوصا نیما که غلط میزد تو سبز ها هوا خیلی‌ سرد بود نیما قبل از رفتن مجهز شده  عکس دست جمعی‌ با خاله‌ها ...
26 تير 1391

دشت شقایق

  این عکس‌های ۴ هفته پیش نیماست که به دشت شقایق پلور تو دامنه دماوند رفته بودیم دلم نیومد از این همه قشنگی‌ خدا که نیما اولین بار بود میدید عکس نگذارم خیلی‌ کوتاه بود ولی‌ فوق‌العاده زیبا بهشتی‌ بود که می‌‌شد روی زمین دیدش     ...
26 تير 1391

این روزهای شلوغ پلوغ من و نیما

سلام بعد مدت‌ها روز نوشت نیما رو می‌خوام بنویسم از وقتی‌ برگشتم سر کار دیگه وقتی‌ واسه نوشتن نمی مونه من و نیما حدود ساعت ۴ خونه ایم تو راه کلی‌ با هم حرف می‌زنیم البته فقط من صحبت می‌کنم و نیما فقط ‌ها ها می‌کنه یا خیلی‌ حرف بزنه بلند بلند داد می‌زنه بابا ما ما طوری که آدمای اطرافمون میشنون و لبخند بهش میزنن اونم مثل سران و سلاطین لم داده به پشتی کلاسکش و با غرور همه رو نگاه می‌کنه بعد از اینکه میرسیم خونه آب و میوه می‌خوریم من میام سر وقت لب تاب و نیم نیم هم مشغول بازی می‌شه نصفه‌های بازی دیگه شارژ هر دومون خالی‌ می&z...
22 تير 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نیما پسری می باشد