دو یار قدیمی
این عکس رو نمی دونم از کجا و کی گرفتم اصلا من گرفتم یا کس دیگه ای
ولی فکر می کنم واسه زمانیه که هوای تهران الوده بود و نیما رو 2 تا هفته پشت سر هم بردیم پیش مامانینا
و کلی به همشون خوش گذشت و نیما هم مثل بچه های فهمیده بدون اینکه اعتراضی کنه و انگار اصلا مال این خونه و خانواده هست میموند پیششون
و کلی لپ گلی شده بود وقتی رفتیم دنبالش
صبحا با مامان بیدار میشد و با هم صبحانه مفصل رو بروی تلوزیون می خوردن بعد با هم میرفتن حیاط مامان سبزی خوردن می چید ونیما هم تو حیاط واسه خودش می چرخید بعدش ناهار می خوردن و خواب بعد از ظهرو عصر با اومدن بابا با هم می نشستن میوه می خوردن اونم از نوع انار
عصر ها یه کم مامان و بابا رو صدا می کردی و سراغی از ما می گرفت و شب هم با یه موزیک و دنس خسته ات می کردن تا بخوابی و مامان انواع و اقسام میوه ها و خوردنی ها رو بهت می داد و تو تجربه کردی