نیمانیما، تا این لحظه: 13 سال و 22 روز سن داره

نیما پسری

نینیه جدید خانواده مامان افسانه

یه نینی دخملیه جدید به خانوادمون اضافه شده لیانا جونم شب کریسمس به دنیا اومد و کلی اون شب به ما استرس داد فکر نمی کرد که من انقدر منتظر اومدنش باشم ....هی ناز کرد ..هی ناز کرد عمه جون از ساعت ١٢ رفت بیمارستان ولی خانم خانما ١١ شب به دنیا اومد دیگه اخرا همه به جای اینکه خوشحال باشن استرس داشتن و عصبانی بودن و کسی هم به من محل نمی داد ولی بعد ازکلی اضطراب این دخمل عمه  ما به دنیا اومد و ما کلی خوشحال شدیم هورا          اینام عکسای نینی ما که شب اول به دنیا اومدن   ...
27 دی 1391

یه شام حسابی

خلاصه بابا مهدی بعد کلی در رفتن از شام دادن به مناسبت های مختلف تو دو تا شب متفاوت به ما و مامان عفت و مامان افسانه اینا شام  دایی شدنش و تولد لیانا خوشگله رو داد وای اونم چه شامیییییییییییییییی اوممممممممممممممممممممممممممممممممممم خوشمزه و عالی به من یکی که خیلی خوش گذشت من و مامان عفت زودتر از همه اماده شدیم   وای چقدر به به که باب به مناسبت نی نی داده چه مزه ای داره منو مامانی     و اینم بابا مهدی که ما مهمونش بودیم     ...
27 دی 1391

20 ماهگی و خاطرات خوش

  گاهی یک نفر را آنقدر دوست داری ... آنقدر برایش می میری ، که ناخوشایند ترین چیزهایش در نظر دیگران ، در چشم تو و برای تو ، خوشـــــایند ترینِ خوشایند هاست . حالا برای من ، تو شده ای نفر دوم از همان نفر ات ... می دانی مرا چه شد تا برایت بنویسم ؟! بوی مطبوع تنِ چند روز حمام نرفته ات ! بوی خودِ خود تو ، بی هیچ کِرم و شامپو و لوسیونی . بوی عرقت ...   راستش را بخواهی ، مست شدم ، مُردم ! آنقدر که دلم می خواهد یک شیشه بیاورم ، تمامش را یک جا ، در آن بریزم و نگه دارم . برای روزهای نـ بودن ، دور بودن ، کم بودن ... برای روز مبادا (بر گرفته شده از وبلاگ یکی از دوستان خوبم http://mydearchild.persianblog.ir/ &nbs...
10 دی 1391

18 ماهگی

خوشگل مامن 18 ماهگیت مبارک پسر نازم کلمات رو دیگه یاد گرفته  ولی یه خورده باید بیشتر باهاش کار کنم ایدا=اددا محمد= ممد اله اکبر=اببر  اب . دد.مامان .بابا .عمه. عمو. به به رو کامل میگه از اعداد هم عدد های دو رقمی سخت رو پشت من تکرار میکنه مثل : ده یازده دوازده سیزده شونزده از شعر هام ببعی میگه بع بع رو تکرار میکنه و... ...
6 آبان 1391

نیمای کوه نورد

الان یه سه هفته ای میشه که ما سعی می کنیم با نیما هر جمعه به یه کوه با خاله الهه و عمو محمد بریم این هم ماحصل این گشت و گذار که تو 2 تا پارت میذارم راستی پسرم دیگه رفته تو 17 ماه وو خورده ای واسه خودش اقا شده منطقه توریستی نوندل بقیه در ادامه............   ...
23 شهريور 1391

کوه نوردی 2 منطقه نوا

این گشت و گذار رو جمعه 17 شهریور رفتیم خیلی جای خوشگلی بود و پر از چشمه های اب معدنی وبا یه ناهار خوش مزه و درخت های الو وحشی و ولیگ   ادامه......................... لطفا اقا نیما در حال جمع کردن هیزم اینم ناهار خوش مزه ما.........ااووممم نیما در حال شستن دستاش واسه خوردن ناهاروووووجاتون خالی تا تونست خورد ...
23 شهريور 1391

بعد از گذشت مدتها

سلام بعد مدتها دارم وبلاگ نیما رو اپ می کنم خیلی وقته سر نزدم اونقدر درگیر کار و خودم و نیما بودم که دیگه وقت به وبلاگ نیما نمی رسید البته کاهلی از خودمه موهای نیما بعد این مدت در اومده مثل موکت ولی خدا رو شکر هنوز طلائیه من هم که فقط می دوام تا به کارا برسم از کارای کامپوتریم تا غذا درست کردن و رسیدن به امورات نیما و اقای پدر یه وقتایی از مهدی غافل میشم از بس وقت کم میاد .... یه زمانی تا 2 شب بیدارم تا کارام تمام شه می خوام این مدت رو با عکس مرور کنم یه دونه ایکیو سان که داره دندون هم در میاره ویلای بابا اسد پلور   ...
23 شهريور 1391

تصویر دیدنی این مدت

                                                                                       اینم آخر عاقبت بچه شیطون   ...
1 مرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نیما پسری می باشد